قرآن، سرّ و اسرار، حفظ اسرار، افشاي سرّ، اسرار عالم، اهداف و پيامدهاي افشاي سرّ
"سِرّ" از مادهی "سرر" در لغت به معنای پنهان کردن مطلبی در دل میباشد.[1] و "اسرار" به معنای گفتن راز پنهانی به کسی و سفارش به پنهان داشتن آن است.[2] "اسرّ" از اضداد است؛ هم به معنای پنهان ساختن آمده و هم به معنای آشکار نمودن به کار رفته است.[3]
سرّ و مشتقات آن 33 مرتبه در قرآن کریم بیان شده که برخی مصادیق به معنای مخفی کردن چیزی آمده؛ مانند: «أَسَرُّوهُ بِضاعَةً»،[4] برخی دیگر به معنای فعلی را پنهانی انجام دادن آمده؛ مانند:«وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیة»[5] و در بیشتر موارد به معنای سخن پنهانی یا راز درون دل افراد است.[6]
بر اساس آیات قران کریم خداوند به همهی اسرار عالم آگاه است و هیچ چیز از علم او مخفی نمیماند:
«یعْلَمُ ما فِیالسَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یعْلَمُ ماتُسِرُّونَ وَ ماتُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُور»[7]
«آنچه را در آسمانها و زمین است مىداند، و از آنچه پنهان یا آشكار مىكنید، با خبر است و خداوند از آنچه در درون سینههاست، آگاه است.»
جملهی «والله علیمٌ بذاتِ الصّدور» اعتراضیه است، تا شمول علم الهی را به «ماتُسرّون و ماتُعلِنون» آشکار سازد؛ یعنی خداوند نسبت به آن اسراری که در دل مردم بوده و خود از آن غافلند، آگاه است.[8]
اساساً "سرّ" مربوط به انسان است و چیزی در عالم از خدای سبحان پوشیده نیست. به همین دلیل، خداوند یهود را سرزنش کرده و میفرماید: مگر نمیدانند که هیچ چیز بر خداوند پنهان نیست؟
یهودیان بشارت به پیامبر اسلام را که در کتبشان آمده بود، به عنوان راز (سرّ درونی مذهب خودشان)، از مسلمانان میپوشاندند و افشاکنندگان آن را سرزنش مینمودند:
«... قالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمافَتَحَ اللَّهُ عَلَیكُمْ لِیحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُم...»[9]
«...مىگویند: چرا مطالبى را كه خداوند (دربارهی صفات پیامبر اسلام) براى شما بیان كرد، به مسلمانان بازگو مىكنید، تا (روز رستاخیز) در پیشگاه خدا،
بر ضد شما به آن استدلال كنند؟...»
آیهی كریمه در مقام توبیخ یهود است؛ زیرا یهود چنین میپنداشتند كه پروردگار عالم فقط بر آنچه آشكار كنند، آگاه بوده و بر اسرار نهانى آنان هرگز احاطه نخواهد داشت.[10]
لذا خدای متعال بر اساس حکمت و مصلحت خودش، اسرار درونی دشمنان اسلام را فاش میکند تا توطئههای آنها نقش بر آب شود:
«...قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُم...»[11]
«...خدا ما را از اخبارتان آگاه ساخته است...»
این عبارت بیانگر علت عدم پذیرفته شدن عذر منافقان است؛ زیرا وقتی خداوند رازهای درونی آنان را آشکار میسازد، راهی برای پذیرش عذر و بهانه برای آنها باقی نمانده و دستشان از فریب مؤمنان کوتاه میشود.[12]
به همین دلیل منافقان همواره در اضطراب و دلهره به سر میبردند:
«یحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْتُنَزَّلَ عَلَیهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ ...»[13]
«منافقان از آن بیم دارند كه سورهاى بر ضدّ آنان نازل گردد، و به آنها از اسرار درون قلبشان خبر دهد...»
منافقان همواره وجودشان مملو از ترس بود که سورهای یا آیهای نازل شود و کفر، افکار شوم و نقشهی آنان را علیه پیامبر اسلام بر ملا کرده و آنان را رسوا کند؛ لذا خداوند به پیامبر خویش میفرماید: به ایشان بگو که به زودی آن چه از آن میترسید، اتفاق خواهد افتاد.[14]
سر در قرآن کریم از چند منظر بیان شده است:
رازی که پیامبر اسلام –صلیالله علیه و آله- با یکی از همسرانش در ارتباط با مسألهی خانوادگی و شخصی در میان گذاشت و آن راز افشا شد، قرآن اینگونه از آن یاد کرده:
«وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِی إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثًا...»[15]
«(به خاطر بیاورید) هنگامى را كه پیامبر یكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت...»
رسول خدا سرّى از اسرار خود را که در دل پنهان داشت و کسی از آن با خبر نبود، با یکی از همسرانش در میان گذاشت، و به وى سفارش فرمود که این راز، باید حفظ شود؛ اما وی امر رسول خدا را اطاعت نکرد و راز را افشا نمود.[16]
این نوع سرّ اگر مربوط به مسلمانان باشد، افشای آن خیانت محسوب میشود؛ مانند: کاری که "ابولبابة بن عبدمنذر" انجام داد و بلافاصله پشیمان شد:
«...لاتَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون»[17]
«...به خدا و پیامبر خیانت نكنید! و (نیز) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالى كه میدانید.»
"ابولبابه" در غزوهی بنیقریظه به عنوان داور، میان مسلمانان و یهودیان حاضر شد؛ اما بهخاطر بیتوجهی، سرّی از اسرار مسلمانان را برای یهودیان فاش ساخت.[18] البته این سرّ اگر مربوط به اسرار منافقان و دشمنان دین باشد، آشکار ساختن آن لازم و ضروری است؛ چنانکه بیان شد.[19]
خداوند در قرآن کریم از اسرار عالم، به غیب تعبیر کرده و تاکید داشته که هیچ کس توان دستیابی به غیب را ندارد، مگر افرادی که به اذن خدا بر آن آگاهی یابند:
«عالِمُ الْغَیبِ فَلایظْهِرُ عَلى غَیبِهِ أَحَداً؛ إِلاَّ مَنِارْتَضى مِنْ رَسُولٍ...»[20]
«داناى غیب اوست و هیچ كس را بر اسرار غیبش آگاه نمىسازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزیده...»
لازمهی این بیان رساندن و مسلط کردن کسی، به چیزی است، درحالیکه خداوند این دستیابی و احاطه را از دیگران نفی کرده و آگاهی به تمام علوم غیبی را به خود اختصاص داده است؛ یعنی این غیب مختص به علم اوست و از دیگران سلب کلی میکند. و اما استثنایی که در آیه بیان شده به این معناست که خداوند هر رسولی را که بخواهد و به هر مقدار که خواست او باشد، از علوم غیبی آگاه میسازد. پس آیاتی که علم به غیب را منحصر به خداوند میدانند،[21] در حقیقت همان اصالت و اختصاص را میرسانند.[22]
بر اساس آیات قرآن کریم شیاطین قصد نفوذ به آسمانها را دارند تا بر اسراری که از زمینیان پوشیده است، آگاهی یابند؛ ولی خداوند به وسیلهی ستارگان مانع نفوذ آنها میشود:
«إِنَّا زَینَّا السَّماءَالدُّنْیا بِزِینَةٍ الْكَواكِبِ، وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَیطانٍ مارِدٍ، لایسََّمَّعُونَ إِلَىالْمَلَإِ الْأَعْلى...»[23]
«ما آسمان نزدیك [پایین] را با ستارگان آراستیم، تا آن را از هر شیطان خبیثى حفظ كنیم! آنها نمىتوانند به (سخنان) فرشتگان عالم بالا گوش فرادهند...»
مقصود از گوش دادن شیاطین به ملأ اعلی، آگاهی بر اخبار غیبی زمینیان است؛ مانند حوادث آینده و اسرار پنهانی. پس تعبیر «لایسّمعون»، کنایه از جاسوسی و استراق سمع است.[24]
همیشه افراد با یک هدف به افشای اسرار نمیپردازند، بلکه اغراض گوناگونی وجود دارد که سبب این کار قبیح میشود؛ از جمله:
یکی از عواملی که موجب افشای سر برای دشمنان میگردد، حسن ظن بر اساس دوستیهاست؛ لذا خداوند مسلمانان را از دوستی با مشرکان به شدت برحذر داشته تا گرفتار فاش کردن اسرار مردم یا حکومت نشوند:
«یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُم...»[25]
« اى كسانى كه ایمان آوردهاید! محرم اسرارى از غیر خود، انتخاب نكنید...»
"بطانه" در لغت به معنی آستر درونی لباس است.[26] و در اینجا کنایه از کسی است که با افراد ارتباط دوستی و صمیمیت برقرار کرده و بر اسرار او آگاهی دارد.[27]
شأن نزول این آیه خطاب به برخی از مسلمانان است که با یهودیان پیوند دوستی برقرار کرده بودند؛ ولی خطاب آیه عام بوده و هشداری است به همهی مؤمنان تا همیشه مواظب فتنهی دشمنان باشند.[28]
گاهی علت افشای سرّ، مصلحت شخصی و کسب منفعتی در برابر آن فعل است. مانند کاری که "حاطببنابیبلتعه" انجام داد و قصد فاش کردن سرّ مسلمانان برای کفار را داشته تا آنان در مقابل، با خانوادهی وی در مکه خوشرفتاری کنند؛[29] لذا قرآن خطاب به مهاجران فرمود:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِیاءَ...»[30]
«اى كسانى كه ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید...»
برخی از مؤمنان مهاجر پنهانی با کفار مکه دوستی داشتند و قصدشان از این دوستی، جلب حمایت آنان نسبت به ارحام و فرزندانشان در مکه بود؛ اما این آیات نازل شد و آنان را از این کار برحذر داشت.[31]
بعضی مواقع افشای سرّ، به خاطر دوستی و کسب منفعت شخصی نیست؛ بلکه تنها بیتوجهی به اصول امنیتی، موجب افشای اسرار میگردد؛ همانند کاری که "ابولبابهی انصاری" انجام داد، که در واقع عامل آن سهلانگاری وی بود و بحث آن در ذیل آیهی 27 انفال بیان شد.
پیامبر اسلام –صلیالله علیه و آله- در ماجرای خاصی، رازی را با یکی از همسران خود در میان گذاشت، و در اصل این ماجرا چند نوع قول و روایت وجود دارد؛ اما آنکه مورد اتفاق اکثر مفسران شیعه است، اینست که پیامبر اسلام به خاطر حفظ آبرو، امر حلالی را که مربوط به مسألهی زناشویی با زوجهی خویش(ماریه) بود، تحریم نمود و این امر را به عنوان سرّ با یکی از همسرانش در میان گذاشت؛ اما این ماجرا به خاطر حسادت و کینهتوزی حفظ نشد، چنانکه اصل این ماجرا و مسألهی تحریم نیز از روی حسادت همسر پیامبر به وجود آمد. البته در شأن نزول این آیات(1-4 تحریم) مسألهی خلافت و جانشینی حضرت علی(ع) را نیز مطرح میکنند. به هر حال جریان افشای سرّ پیامبر با هدف شوم دو تا از همسرانش (حفصه و عایشه) به وجود آمد و موجب آزار رسول خداگشت تا جایی که حضرت حلالی را بر خود تحریم نمود و خدای متعال با نزول آیات اول سورهی تحریم، آنها را به شدت توبیخ نموده و با شرح ماجرا، اهدافشان را آشکار ساخت.[32]
افشای سر خصوصاً اگر اسرار حکومتی باشد، لطمات جبرانناپذیری بر پیکرهی جامعه اسلامی وارد میکند؛ از جمله اینکه برخی در دشمنی و ایجاد فتنه در جامعه جسور میشوند؛ لذا خداوند مؤمنان را از دوستی با بیگانگان به شدت نهی میکند:
«یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُم لَایَألُونَکُم خَبَالاً...»[33]
«اى كسانى كه ایمان آوردهاید! محرم اسرارى از غیر خود، انتخاب نكنید. آنها از هر گونه شر و فسادی دربارهی شما، کوتاهی نمیکنند...»
قرآن مسلمانان را از دوستی با غیر مسلمانان منع کرده، زیرا آنان با آگاهی به راز مسلمانان، آنان را با مشکل مواجه میکنند و دوست دارند آنها را در زحمت و مشقت بیاندازند؛ در نتیجه آنان را گمراه و فاسد نموده و با این طریق نابودشان میکنند.[34]
پس چگونه میتوان کسی را که هیچگونه پیوندی با ملتی ندارد، به دوستی گرفت؟ پیوند استوار با هموطنان و همدینان از امور فطری بشر است و تنها کسانی دلسوز یک ملتند که پیوند ملی یا پیوند دینی با آنها داشته باشند؛ لذا به حکم عقل امور یک ملت را نباید جز به هموطن غیور یا همکیش صادق سپرد.[35]
قرآن کریم تعابیر شدیدی برای افشاکنندگان سرّ به کار برده و شدت توبیخ در مورد آن دو زنی که راز پیامبر را فاش کردند به خوبی آشکار است:
«إِنْتَتُوبا إِلَىاللَّهِ فَقَدْصَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْتَظاهَرا عَلَیهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاه وَ جِبرِیلُ و...»[36]
«اگر شما (همسران پیامبر) از كار خود توبه كنید (به نفع شماست، زیرا) دلهایتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهید،
(كارى از پیش نخواهید برد) زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و...»
این تعبیر نشانگر تاثیر منفی افشای سر در قلب پاک پیامبر –صلیالله علیه و آله- است تا آن جا که خداوند خود، به همراه جبرئیل، صالح مؤمنان[37] و ملائکه به دفاع از ایشان پرداخته است.[38]
همچنین شدت تعابیر در داستان "حاطب بن ابیبلتعه" و بیثمر خواندن اولاد و ارحام در برابر خشم الهی و داستان "ابولبابه" و عنوان خائن دادن به ایشان، به خاطر افشای سر مسلمانان برای یهودیان بنیقریظه، نشانهی شدت برخورد خداوند با افشاگران اسرار بوده که پیشتر به این دو ماجرا اشاره شد.
دلیل شدت برخورد قرآن با آشکار کنندگان اسرار مردم به اینست که برخی امانتها، اماناتی است که خدا و رسول خدا و مؤمنان در آن شریکند، اموری که خداوند امر فرموده و پیامبر مجری آنهاست و مردم از اجرای آن منتفع گشته و اجتماعشان نیرومند میگردد؛ مانند دستورات سیاسی و اوامر مربوط به جهاد که افشای آنها مانع تحقق حکومت اسلامی شده و حق خدا و رسول و مؤمنان پایمال میگردد.[39]
[1]. راغب اصفهانی، حسینبنمحمد؛ المفردات فی غریبالقرآن، بیروت، دارالعلم، 1412ق، چاپ اول، ص404.
[2]. همان.
[3]. ابن منظور، محمدبنمکرم؛ لسان العرب، بیروت، دارصادر، 1414ق، چاپ سوم ،ج4، ص357.
[4]. و این امر را بعنوان یک سرمایه از دیگران مخفی داشتند. یوسف/19.
[5]. و از آنچه به آنها روزی دادهایم، در پنهان و آشکار انفاق میکنند. رعد/22.
[6]. مانند: یوسف/19،ملک/13و... .
[7]. تغابن/4.
[8]. طباطبایی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیرالقران، قم، اسلامی، 1374ش، چاپ پنجم، ج19، ص296.
[9]. بقره/76.
[10]. حسینی همدانی، سیدمحمدحسین؛ انوار درخشان، تهران، لطفی، 1404ق، چاپ اول، ج1، ص216.
[11]. توبه/94.
[12]. طبرسی، فضلبنحسن؛ جوامع الجامع، مشهد، آستان قدس رضوی، 1377ش، چاپ دوم، ج3، ص8.
[13]. توبه/64.
[14]. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج9، ص440.
[15]. تحریم/3.
[16]. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج19، ص331.
[17]. انفال/27.
[18]. واحدی نیشابوری، علیبناحمد؛ اسباب النزول، تهران، نی، 1383ش، چاپ اول، ص124.
[19].ذیل آیات 64و 94 توبه.
[20]. جن/26 و 27.
[21]. انعام/59، نحل/77 و نمل/65.
[22]. تفسیر المیزان، ج20، ص53.
[23]. صافات/6-8.
[24]. تفسیر المیزان، ج17،ص185.
[25]. آلعمران/118.
[26]. طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین، تهران، کتاب فروشی مرتضوی، 1375ش، چاپ اول، ج6، ص214.
[27]. بلاغی، محمدجواد، آلاءالرحمن، قم، بنیاد بعثت، 1420ق، چاپ اول، ج1، ص335.
[28]. قرشی، سیدعلی اکبر؛ احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، 1377ش، چاپ سوم، ج2، ص170.
[29]. اسباب النزول، واحدی نیشابوری، ص224.
[30]. ممتحنه/1.
[31]. طبرسی، فضلبنحسن، مجمعالبیان فی تفسیرالقران، تهران، فراهانی، 1360ش، چاپ اول، ج9، ص407.
[32]. صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیرالقرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامی، 1365ش، چاپ دوم، ج28، ص432-434.
[33]. آلعمران/118.
[34]. طیب، سیدعبدالحسین؛ اطیبالبیان فی تفسیرالقرآن ،تهران، اسلام، 1378ش، چاپ دوم، ج3، ص326.
[35] . طالقانی، سیدمحمود؛ پرتوی از قرآن، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1362ش، چاپ چهارم، ج5،ص304.
[36]. تحریم/4.
[37] . «در كتاب شاهدالتنزيل بسندى از سدير صيرفى روايت نموده گفت: رسول خدا دوبار على بن أبيطالب را معرفى نمود، یکبار در جایی كه فرمود: "من كنت مولاه فهذا على مولاه" و مرتبهی دوم هنگام نزول این آيه(تحریم/4) كه رسول خدا دست على(ع) را گرفت و نداء فرمود: "ايها الناس هذا صالح المؤمنين" و اسماء دختر عميس گفت شنيدم رسول خدا –صلّىاللّه عليه و آله- ميفرمود: صالح مؤمنان على بن أبيطالب است». حسینی همدانی، سیدمحمدحسین؛ انوار درخشان، تحقیق: بهبودی، محمدباقر؛ تهران، کتابفروشی لطفی، 1404ق، اول، ج16، ص452.
[38]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، چاپ اول، ج24، ص277.
[39]. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج9، ص55.